معنی مکعب نقطه دار

حل جدول

مکعب نقطه دار

تاس


نقطه دار

معجم، منقوط

منقوط

فرهنگ فارسی هوشیار

نقطه دار

دیلدار (صفت) دارای نقطه. یا حرف نقطه دار. حرفی از حروف الفبا که در بالا یا پایین نقطه دارد مانند: ب ت، دارای خال خجک دار.


مکعب

چهار گوشه کرده شده، در اصطلاح هندسه جسمی باشد که محیط است بر او شش سطح مربع

لغت نامه دهخدا

نقطه دار

نقطه دار. [ن ُ طَ / طِ] (نف مرکب) منقط. منقوط. بانقطه. (یادداشت مؤلف). خجک دار. خالدار. حرفی که بر زبر یا زیر آن نقطه باشد. (ناظم الاطباء).


مکعب

مکعب. [م ِ ع َ](اِ) نوعی کفش که به شتالنگ پا نرسد و آن غیر عربی است.(از اقرب الموارد).

مکعب. [م ُ ک َع ْ ع ِ](ع ص) امراءه مکعب، زنی نارپستان.(مهذب الاسماء). دختر پستان کرده.(منتهی الارب)(آنندراج): جاریه مکعب، دختر پستان گرد.(ناظم الاطباء). دختر پستان برآمده.(از اقرب الموارد). || ثدی مکعب، پستان برآمده.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). پستان برآمده.(آنندراج).

مکعب. [م ُ ک َع ْ ع َ](ع ص، اِ) چهارگوشه کرده شده.(غیاث)(از منتهی الارب). و رجوع به تکعیب شود. || هر جسمی که شش سطح مربع وی را احاطه کرده باشد.(ناظم الاطباء). جسمی که دارای شش سطح باشد.(از تعریفات جرجانی). شکلی است مجسم همچون کعبتین نرد گرد بر گرد او شش مربع تا درازا و پهناو بالای او یکسان باشد.(التفهیم ص 25). در اصطلاح هندسه، جسمی باشد که محیط است بر او شش سطح مربع، متساویه الاضلاع و الزوایا بر هیأت کعب نرد، و این شکل را شکل ارضی نیز گویند.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شش وجهی منتظم، شکلی فضایی است که از شش وجه مربع شکل مساوی تشکیل شده است.(فرهنگ اصطلاحات علمی): بفرمود تا خانه ٔ مکعب مسطح بنا کردند و سطوح او را به گچ و مهره مصقل گردانیدند.(سندبادنامه ص 64).
- جسم مکعب، هر جسم که دارای شش سطح مساوی باشد.(ناظم الاطباء).
|| مجازاً، به ضلع مکعب نیز اطلاق گردد.(از کشاف اصطلاحات الفنون). ||(اصطلاح ریاضی) حاصل ضرب جذر در مجذور.(ناظم الاطباء). حاصل ضرب عددی در مجذور خود و آن را کعب نیز گویند.(از کشاف اصطلاحات الفنون): چون عدد را به مثل خویش زنی و آنچه گرد آید هم بدو زنی مکعب کرده آید، چون سه کاندر سه زنی نه شود و این مال است، چون او را به سه زنی بیست و هفت آید، این مکعب است... و گروهی از بهر سبک کردن سخن مکعب را کعب خوانند.(از التفهیم ص 43). فرهنگستان ایران «توان سوم » را در حساب بجای این کلمه پذیرفته است. و رجوع به توان در همین لغت نامه شود.
- عدد مکعب، حاصل ضرب جذر در مجذور.(ناظم الاطباء).
|| چادر منقش و رنگارنگ.(ناظم الاطباء). بُردِ بنگار.(مهذب الاسماء). برد و جامه ٔ نگارکرده به شکل کعب.(از اقرب الموارد). جامه و چادر. || جامه ٔ نوردیده به نورد شدید.(آنندراج). جامه ای که به سختی پیچیده و تا کرده باشند.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || پستان برآمده.(آنندراج): ثدی مکعب، پستانی چند بجولی شده.(مهذب الاسماء). پستان برآمده.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || زنی که نارپستان باشد.(غیاث). || مأخوذ از تازی، کعب دار و پایه دار.(ناظم الاطباء).


نقطه نقطه

نقطه نقطه. [ن ُ طَ / طِ ن ُ طَ/ طِ] (ص مرکب) خال خال. پر خال و نقط:
گر ز نصرت نه حامله است چرا
نقطه نقطه است پیکر تیغش.
خاقانی.
- نقطه به نقطه، به طور دقت و با کمال دقت. (ناظم الاطباء).

عربی به فارسی

مکعب

مکعب

فارسی به عربی

مکعب

صلب، مکعب


نقطه دار کردن

نقطه

فارسی به آلمانی

نقطه دار

Unterstreichen [verb]

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

مکعب نقطه دار

501

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری